Marie Antoinette 1.0
الف. سوفیا کاپولا، دختر خنگ و بی استعدادیست که به لطف پدر صاحب نام-فرانسیس فورد کاپولای کبیر- و پسر عموی معروفش-نیکلاس کیج- آویزان صنعت سینما شده، و به حوزه های مختلف آن سرک کشیده است. وی در اولین گام خود برای تبدیل شدن به یک هنرپیشه معروف، همه دنیا را مایوس کرد-بازی افتضاحش در پدرخوانده تا سالها در خاطره ها خواهد ماند-، پس از آن به کارهای پشت صحنه رو آورد و نهایتا بعد از مدت ها تمرین با سر کچل این و آن، فیلم خودش را نوشت و کارگردانی کرد، که به زعم شیمی گرم میان دو هنرپیشه آن، بازی فوق العاده بیل مورای و معرفی اسکارلت جوهانسون زیبا به دنیا!-اموری که هیچ ربطی به تلاش ایشان نداشت- مورد توجه قرار گرفت!! و اتفاقا اسکار هم برد!... ولد ناخلف همین جایزه تحت عنوان "ماری آنتوان" را در ادامه بررسی خواهیم نمود!ا
ب. ماری آنتوان، شاهزاده اتریش، در چهارده سالگی، به همسری لوئی شانزدهم-که البته آن موقع هنوز شاهزاده بود- در میاید. زندگی در کاخ ورسای و دشواریهای آن!!، سرد مزاجی جناب لوئی شانزدهم! -که البته از نظر تاریخی تحریف شده، چراکه لوئی شانزدهم از بیماری رنج میبرده ، که در فیلم به آن اشاره ای نشده است-، مراسم تعویض لباس! -که به دلیل نامعلومی بینهایت بار تکرار میشود و به روشنی چیزی جز کپی برداری دست چندم نیست- و انتخاب کلکسیون کفش -که شاید برای بعضی خانمها خالی از لطف نباشد-، محورهای اصلی فیلم را تشکیل میدهند!!!!!!ا داستان فیلم داعیه به تصویر کشیدن زندگی پرفراز و نشیب زنی شالوده شکن را دارد، لیکن اولا به بی مایه ترین دوره زندگی وی میپردازد و ثانیا هیچ اشاره ای به این شالوده شکنی ندارد! بلکه صرفا به تصویر کشیدن اندرونی امپراطور فرانسه قناعت میکند -ساخت فیلم های با سر و ته باز، بدون محور و داستان مشخص دارد کم کم به امضای خانم کاپولا تبدیل میشود-
ج. سرکار خانم کاپولا، در این فیلم تعداد زیادی اشراف زاده در لباس های مرصع را بی هدف و تکراری از این طرف قصر به آنطرف و بالعکس کارگردانی فرموده و با هدف نوآوری و شالوده شکنی از سبک پاپ بجای موسیقی کلاسیک در این اثر قرن هجدهمی استفاده فرمودند!! -به شما اطمینان میدهم که روح مرحوم لوئی شانزدهم و پدر تاجدارش در قبر لرزیده-. بازی هنرپیشگان اصلی بسیار کم مایه است -در این فیلم نیز مانند گمشده در ترجمه از بازیگردانی خبری نیست و هرکه هرچه داشته رو کرده، و اینبار جای بیل مورای خالیست!- و هنرپیشه های فرعی -از ریپ تورن گرفته تا اسیا ارجنتو- براحتی صحنه ها را از خود میکنند. شیمی روابط اصلا درنیامده و هرگز از سمت و سوی رابطه ماری و لوئی سردر نمیاوریم! از یک سو انگار علاقمند و از طرف دیگر سرد و بی روح اند. داستان های فرعی -نظیر عشق ممنوع ماری و شخصیت مادام بری- هم کاملا زائد و بی مصرف بوده و هیچ کمکی به پیشرفت داستان نمیکنند.تنها چالش عمده فیلم، باردار شدن ماریست، که بیش از نیمی از فیلم را بخود مشغول نموده و به نحوی احمقانه همه -منجمله تماشاگر- را عصبی میکند، در حالیکه ماری و لوئی هیچ کار خاصی برای رفع آن نمیکنند و پرسش بی جواب تماشاگر برای نود دقیقه نخست فیلم اینست که چرا لوئی در بستراینقدر بی تفاوت است و چرا ماری با این موضوع -درعمل- هیچ مشکلی نداشته و کلامی به زبان نمیاورد، و البته در نهایت هم هیچ کس پاسخ این معمای کاپولائی را در نمیابد
د. من به این فیلم صرفا بخاطر طراحی صحنه و لباس با شکوه آن، 1. از 10 داده، و تماشای آن را به دخترخانم های رویایی که اتفاقا به رنگ صورتی آدامسی علاقه زیادی دارند توصیه میکنم. شایان ذکر است، به دلیل کشدار بودن بیش از حد فیلم، همینطور ضرباهنگ کند و خسته کننده آن، تماشای فیلم برای این عزیزان تنها بصورت روزی 5 دقیقه توصیه میشود
ب. ماری آنتوان، شاهزاده اتریش، در چهارده سالگی، به همسری لوئی شانزدهم-که البته آن موقع هنوز شاهزاده بود- در میاید. زندگی در کاخ ورسای و دشواریهای آن!!، سرد مزاجی جناب لوئی شانزدهم! -که البته از نظر تاریخی تحریف شده، چراکه لوئی شانزدهم از بیماری رنج میبرده ، که در فیلم به آن اشاره ای نشده است-، مراسم تعویض لباس! -که به دلیل نامعلومی بینهایت بار تکرار میشود و به روشنی چیزی جز کپی برداری دست چندم نیست- و انتخاب کلکسیون کفش -که شاید برای بعضی خانمها خالی از لطف نباشد-، محورهای اصلی فیلم را تشکیل میدهند!!!!!!ا داستان فیلم داعیه به تصویر کشیدن زندگی پرفراز و نشیب زنی شالوده شکن را دارد، لیکن اولا به بی مایه ترین دوره زندگی وی میپردازد و ثانیا هیچ اشاره ای به این شالوده شکنی ندارد! بلکه صرفا به تصویر کشیدن اندرونی امپراطور فرانسه قناعت میکند -ساخت فیلم های با سر و ته باز، بدون محور و داستان مشخص دارد کم کم به امضای خانم کاپولا تبدیل میشود-
ج. سرکار خانم کاپولا، در این فیلم تعداد زیادی اشراف زاده در لباس های مرصع را بی هدف و تکراری از این طرف قصر به آنطرف و بالعکس کارگردانی فرموده و با هدف نوآوری و شالوده شکنی از سبک پاپ بجای موسیقی کلاسیک در این اثر قرن هجدهمی استفاده فرمودند!! -به شما اطمینان میدهم که روح مرحوم لوئی شانزدهم و پدر تاجدارش در قبر لرزیده-. بازی هنرپیشگان اصلی بسیار کم مایه است -در این فیلم نیز مانند گمشده در ترجمه از بازیگردانی خبری نیست و هرکه هرچه داشته رو کرده، و اینبار جای بیل مورای خالیست!- و هنرپیشه های فرعی -از ریپ تورن گرفته تا اسیا ارجنتو- براحتی صحنه ها را از خود میکنند. شیمی روابط اصلا درنیامده و هرگز از سمت و سوی رابطه ماری و لوئی سردر نمیاوریم! از یک سو انگار علاقمند و از طرف دیگر سرد و بی روح اند. داستان های فرعی -نظیر عشق ممنوع ماری و شخصیت مادام بری- هم کاملا زائد و بی مصرف بوده و هیچ کمکی به پیشرفت داستان نمیکنند.تنها چالش عمده فیلم، باردار شدن ماریست، که بیش از نیمی از فیلم را بخود مشغول نموده و به نحوی احمقانه همه -منجمله تماشاگر- را عصبی میکند، در حالیکه ماری و لوئی هیچ کار خاصی برای رفع آن نمیکنند و پرسش بی جواب تماشاگر برای نود دقیقه نخست فیلم اینست که چرا لوئی در بستراینقدر بی تفاوت است و چرا ماری با این موضوع -درعمل- هیچ مشکلی نداشته و کلامی به زبان نمیاورد، و البته در نهایت هم هیچ کس پاسخ این معمای کاپولائی را در نمیابد
د. من به این فیلم صرفا بخاطر طراحی صحنه و لباس با شکوه آن، 1. از 10 داده، و تماشای آن را به دخترخانم های رویایی که اتفاقا به رنگ صورتی آدامسی علاقه زیادی دارند توصیه میکنم. شایان ذکر است، به دلیل کشدار بودن بیش از حد فیلم، همینطور ضرباهنگ کند و خسته کننده آن، تماشای فیلم برای این عزیزان تنها بصورت روزی 5 دقیقه توصیه میشود