I Think I Love My Wife 2.0

فکر میکنم به همسرم علاقه دارم!

آخرین افتضاح کریس راک

الف. ریچارد کوپر بیزنس-من موفقیست که ظاهرا در تمام ابعاد زندگی به درستی و سرعت پیش رفته است. شغل و درآمد عالی؛ همسر زیبا و منطقی؛ دو فرزند خردسال که از بازی کردن با آنها لذت میبرد و... تنها یک مشکل برای او در دنیا وجود دارد: یک نواخت شدن زندگی مشترک و سست شدن پایه های روابط زناشوئی --موضوعی که در تکاپوی زندگی مدرن امروزی تبدیل به شتری شده و در خانه خیلی ها میخوابد!--، ریچارد سعی میکند کمبودش را با دید زدن خانم های جذاب در مسیر کار و کوچه و خیابان جبران کرده و در عین حال نسبت به شریک زندگی اش وفادار بماند. تا اینکه سر و کله "نیکی"، دوست دختر یکی از رفقای قدیمی زمان مجردی اش پیدا میشود. نیکی دختر زیبا و امروزی ست که علاوه بر تیغ زدن ریچارد، گاه و بیگاه از او دلبری می کند و...
ب. اگر بخش "الف" را خوانده باشید، حتما متوجه شدید که با داستان جالبی روبرو هستیم. داستانی که هم ما به ازای واقعی داشته و هم در صورت عدم توجه، می تواند تبدیل به مشکل بسیاری از خود ما شود. --البته بنده که فعلا مجرد ام، منظورم بسیاری از شماست!--
اما، این فیلم نه تنها قادر به طرح و جمع بندی صورت مساله نیست، بلکه نهایتا پاسخی به سوال مطرح شده هم، در آستین ندارد؛
مشکلات ریچارد و همسرش در فاصله سه تا پنج ثانیه از اواخر فیلم با اعتراف ناگهانی و بی مقدمه همسرش نسبت به اینکه ایشان باید بیشتر به هم توجه کنند و اتفاقا او هم کلی تشنه عشق و محبت است حل گردیده! و تماشاگر درگیر در ماجرا را به مرز دیوانگی میکشاند.
شخصیت نیکی هم بدون شک یکی از احمقانه ترین زنان اغواگر تاریخ سینماست، و هرگز معلوم نمیشود واقعا چه در سر دارد --او هیچ وقت تقاضای پول و امکانات نمیکند و خواسته هایش برای شخصیتی که قرار است خلق کند ابلهانه ترین بهانه های ممکن هستند؛ مثلا اصرار بر اینکه ریچارد با او از نیویورک به واشنگتن برود تا سرکار خانم لباس هایش را از خانه دوست پسر قدیمی اش پس بگیرد!!--. ولی، مشکل فیلم نه پایان بندی و نه شخصیت منفی آن "نیست". اشکال اساسی "فکر میکنم به همسرم علاقه دارم"!، چیزی نیست جز خود جناب کریس راک؛ وی که میان شخصیت استندآپ کمدین لوده همیشگی اش و یک بچه مثبت بیزنس-من خوش پوش گیر کرده، هم عاجز از خنداندن است و هم تاب بر دوش کشیدن بار رمانتیک فیلم را ندارد. --اگرچه باید اعتراف کنم در یکی دو جای فیلم به زعم سیم آخر و مسخره بازی های وقیحانه شما را خواهد خنداند--
ج. تماشای این فیلم، علیرغم موضوع بروز و جذابش، و به سبب فیلمنامه پر از حفره و ساده انگارانه، پایان بندی مسخره، شخصیت های احمقانه، و از همه بدتر کریس راک، بدون شک وقت تلف کردن است.
شخصا آن را در لیست بدترین فیلم های سال یادداشت کرده ام.

پینوشت: پوستر فیلم --که در بالا ملاحظه میفرمائید-- برخلاف خود فیلم، فوق العاده است. بنابراین لازم دیدم یادآوری کنم که گول پوستر را نخورید.