The Lake House 8.5
الف. کیت، پزشک جوانی ست که هنگام اسباب کشی از خانه کنار دریاچه اش، برای مستاجر بعدی یادداشتی گذاشته، و ضمن برشمردن مشکلات و مزایای خانه از او میخواهد نامه هایش را به آدرس جدیدش بفرستد. مستاجر بعدی، الکس، مهندس معماری ست که برای فرار از زندگی شهری به آن خانه دنج پناه آورده است. پاسخ وی به نامه کیت منجر به شکل گیری رابطه ای دوستانه بین آن دو میشود. رابطه ای که هرگز نتوانسته اند در دنیای واقعی بیابند. اما، این رویای شیرین کابوسی بیش نیست، وقتی میفهمند: در دو زمان مختلف! و به فاصله دوسال از یکدیگر زندگی میکنند...!!
ب. قانون اول: یا همه پیش فرض های فیلم راجع به تفاوت زمانی را قبول کنید، یا اصلا از خیر دیدن آن بگذرید! در حالت اول، با یک داستان رمانتیک زیبا طرف هستید، که چگونگی اتفاق افتادن چنین پدیده ای برایش هیچ اهمیتی ندارد. کیت نامه را در صندوق میگذارد، همان لحظه، دوسال قبل! الکس میتواند نامه را از صندوق برداشته و بخواند، و طبیعتا بالعکس! داستان حتی گاهی انقدر پیش میرود که این دو در مکان هایی دور از صندوق، جملات یک خطی رد و بدل کرده و عملا صحبت میکنند!. در صورتی که فرض را قبول کرده باشید، این صحنه ها باعث خواهند شد، دلبرتان را -اگر در کنار شما مشغول تماشاست- در آغوش بفشارید و از دیدن فیلم لذت ببرید. اما، در حالت دوم: اگر نخواهید -یا نتوانید- این پیش فرض را بپذیرید، احتمالا از حرص، صندلیتان را خواهید جوید، -ودر این صورت جدا امیدوارم، دلبرتان در کنار شما مشغول تماشای فیلم نباشد!!-
ج. مهم ترین عامل موفقیت یا شکست هر فیلم رمانتیکی به زعم بنده: شیمی -یا همان بگیر نگیر- شخصیت های اصلی آن است. کیانو ریوز و سندرا بولاک، قبلا در سرعت ثابت کردند که خوب در کنار هم میدرخشند، و این دقیقا اتفاقی ست که دراین فیلم هم میفتد. این دو اگرچه عملا در کنار هم نیستند، و -خدا را شکر- برخلاف سایر فیلم های امروزی، تمام فیلم را به بوس و کنار سپری نمیکنند، اما، رابطه ای گرم، باورپذیر و زیبا را به تصویر کشیده اند. داستان نیز، به زعم پیچ های بجا، و دست اندازهای به موقع، بی نقص از آب درآمده و تا انتها از نفس نمیفتد. در مورد هنرنمائی سایر هنرپیشه ها، کریستوفر پلامر، کولاک میکند، اما متاسفانه شهره آغداشلو خیلی نچسب و اضافه به نظر میرسد، (بگذریم که بعضی مواقع صدای خارج از صحنه اش محشر از کار درآمده).
د. در مجموع، اگر با قانون شماره یک! مشکلی ندارید، این فیلم یقینا دیدنی ست. شخصا تصمیم گرفتم دی.وی.دی آن را تا ولنتاین -آتی- نگه داشته و باتفاق دلبرم از تماشای آن لذت ببرم!، چرا زودتر اینکار را نمیکنم؟، چون هنوز پیدایش نکردم!!، نیمه پر لیوان: تا ولنتاین خیلی وقت دارم!!
ب. قانون اول: یا همه پیش فرض های فیلم راجع به تفاوت زمانی را قبول کنید، یا اصلا از خیر دیدن آن بگذرید! در حالت اول، با یک داستان رمانتیک زیبا طرف هستید، که چگونگی اتفاق افتادن چنین پدیده ای برایش هیچ اهمیتی ندارد. کیت نامه را در صندوق میگذارد، همان لحظه، دوسال قبل! الکس میتواند نامه را از صندوق برداشته و بخواند، و طبیعتا بالعکس! داستان حتی گاهی انقدر پیش میرود که این دو در مکان هایی دور از صندوق، جملات یک خطی رد و بدل کرده و عملا صحبت میکنند!. در صورتی که فرض را قبول کرده باشید، این صحنه ها باعث خواهند شد، دلبرتان را -اگر در کنار شما مشغول تماشاست- در آغوش بفشارید و از دیدن فیلم لذت ببرید. اما، در حالت دوم: اگر نخواهید -یا نتوانید- این پیش فرض را بپذیرید، احتمالا از حرص، صندلیتان را خواهید جوید، -ودر این صورت جدا امیدوارم، دلبرتان در کنار شما مشغول تماشای فیلم نباشد!!-
ج. مهم ترین عامل موفقیت یا شکست هر فیلم رمانتیکی به زعم بنده: شیمی -یا همان بگیر نگیر- شخصیت های اصلی آن است. کیانو ریوز و سندرا بولاک، قبلا در سرعت ثابت کردند که خوب در کنار هم میدرخشند، و این دقیقا اتفاقی ست که دراین فیلم هم میفتد. این دو اگرچه عملا در کنار هم نیستند، و -خدا را شکر- برخلاف سایر فیلم های امروزی، تمام فیلم را به بوس و کنار سپری نمیکنند، اما، رابطه ای گرم، باورپذیر و زیبا را به تصویر کشیده اند. داستان نیز، به زعم پیچ های بجا، و دست اندازهای به موقع، بی نقص از آب درآمده و تا انتها از نفس نمیفتد. در مورد هنرنمائی سایر هنرپیشه ها، کریستوفر پلامر، کولاک میکند، اما متاسفانه شهره آغداشلو خیلی نچسب و اضافه به نظر میرسد، (بگذریم که بعضی مواقع صدای خارج از صحنه اش محشر از کار درآمده).
د. در مجموع، اگر با قانون شماره یک! مشکلی ندارید، این فیلم یقینا دیدنی ست. شخصا تصمیم گرفتم دی.وی.دی آن را تا ولنتاین -آتی- نگه داشته و باتفاق دلبرم از تماشای آن لذت ببرم!، چرا زودتر اینکار را نمیکنم؟، چون هنوز پیدایش نکردم!!، نیمه پر لیوان: تا ولنتاین خیلی وقت دارم!!