Fracture 9.5

شکستگی
”من همسرم رو کشتم،
...اگه میتونی ثابت کن!“


الف. تد کرافورد طراح هواپیمائیست که در هفتمین دهه زندگی، یک اتومبیل پورشه ششصدهزار دلاری می راند، و در یک خانه هشتاد میلیون دلاری با همسر زیبا و جوانش جنیفر، —که تنها نصف او سن دارد— زندگی میکند. او نابغه خودشیفته و خونسردی ست که از طرح موضوعات پیچیده لذت برده و بدین وسیله فاصله بعید خود را با سایرین به رخ می کشد:

- جنیفر: تو فکر میکنی خیلی از من باهوش تری، لابد این باعث میشه احساس قدرت کنی...
- تد: بیشتر "درمانده"، تا قدرتمند... زیاد دانستن همیشه منجر به عذاب کشیدن میشه، و من به این موضوع عادت کردم. البته اینطورام نیست که به قیمت تحمل چنین عذابی، هیچ لذتی نبرم...

وقتی تد متوجه خیانت همسرش میشود، نقشه قتل او را "طراحی" می کند: یک جنایت بی نقص...، که پی ریزی و اجرایش تنها از نابغه ای چون او ساخته است.
...ظاهرا همه چیز تحت کنترل است. تد بهمراه آلت قتاله دستگیر شده و کتبا به همه چیز اعتراف کرده است. او حتی قصد ندارد برای دفاع، وکیل استخدام نماید وعلیرغم توصیه قاضی، ترجیح میدهد شخصا این کار را برعهده بگیرد.
ویلی بیچام، وکیل جوانی که در اوج موفقیت و مترصد رها کردن شغل دولتیش، برای کرسی ارزشمند وکالت یک موسسه معتبر حقوقی ست، به عنوان نماینده مدعی العموم، مامور بازپرسی پرونده میشود. او سرخوش از نوار موفقیت هایش، پا به هزارتوی غامض تد کرافورد گذاشته و با اطمینان، سعی دارد کار این پرونده را نیز یکسره کند، اما همچنان که تکه های پازل زیرکانه تد، کنار یکدیگر قرار میگیرند، مسیر پرونده دگرگون شده و آینده شغلی اش را در خطر میبیند...
ب. دقت، ظرافت و منطق پولادین این فیلم، از نخستین لحظات آغاز آن رخ مینماید; وقتی اسامی دست اندرکاران و بازیگرانش، —در تیتراژ— هوشمندانه در هم شکسته، و همزمان شاهد سرگرمی دست ساز —و پیچیده— ضدقهرمان داستان، در پس زمینه هستیم. و اما ضدقهرمان، کسی نیست جز آنتونی هاپکینز، آنهم جوان تر! و پرانرژی تر از همیشه. بازی میخکوب کننده و باورپذیر هاپکینز، درشت ترین برگ برنده شکستگی و در عین حال یکی از معدود ایرادات آن! محسوب میشود، چرا که هاپکینز، —درست یا غلط— از فرصت به دست آمده استفاده کرده و برخی جزئیات شخصیتی و رفتاری "دکتر لکتر" را چاشنی نقش "تد کرافورد" نموده است. این رویکرد اگرچه باعث قوام یافتن و قابل درک بودن شخصیت کرافورد به عنوان یک آدمکش نابغه گردیده، لیکن در عمل باعث میشود
گاه و بیگاه خود را مقابل دکتر لکتر و نه تدکرافورد ببینید، که برای شاهکاری در حد این فیلم چندان نکته مثبتی نیست.
چرخش های داستانی اثر، اگرچه هربار تماشاگر را شگفت زده کرده و با دهان باز رها میکنند! اما، در نتیجه نهائی تاثیر چندانی ندارند. موضوع اینجاست که داستان فیلم همواره چند قدم از تماشاگر جلوتر بوده، و پایان بندی، نتیجه گزیر ناپذیر و معلول مستقیم رویدادهای داستان است. به عبارت ساده تر، برخلاف رویکرد رایج، اینطور نیست که تماشاگر در پنج دقیقه پایانی متوجه شود یک ساعت و نیم سرکار بوده! و ماجرا اصلا چیز دیگری ست... —آنطور که شرلوک هلمز در اواخر داستان هایش مظنونین را دور هم جمع کرده و ناگهان پرده از همه رازها کنار میرود—
ج. شکستگی، فیلم زیبا و از هر نظر کاملی ست و در بیابان فیلم های از بیخ و بن پوسیده و پر از حفره این روزها، نه لنگ کفش! که قالیچه پرنده است. و تماشای آن را به صغیر و کبیر توصیه میکنم.

این قسمت را پس از تماشای فیلم بخوانید:
د. فیلم به زیبائی، در ابتدای دادگاه دوم تدکرافورد تمام شده و این سوال را در ذهن بیننده مطرح میکند که آیا وی لزوما بازنده دور دوم مبارزه است!؟
پاسخ به این سوال به زعم نگارنده "منفی" ست. استدلال ویلی در مقابل اصل "دابل جپردی" —که معادل مناسبی در فارسی برایش بخاطر ندارم— از این قرار است که وی برای "اقدام به قتل" و نه "قتل" محاکمه شده، پس این اصل —در اینجا— مصداق ندارد، ولی موضوع اینجاست که: تد، قبلا برای "اقدام به قتل" تبرئه شده، و سپس بعنوان یک شهروند عادی، —و با تکیه بر قانون— نسبت به مرگ همسرش تصمیم گرفته که هیچ گونه جرمی را متوجه وی نمیکند. بنابراین معتقدم برنده این دور محاکمه هم جناب کرافورد خواهند بود! —که البته روحیه و لبخند پایانی اش را هم تا حد زیادی توجیه میکند—

پینوشت:
- اصل "دابل جپردی" به این معناست که هیچ کس، برای "یک جرم مشخص" دوبار محاکمه نخواهد شد. و اگر فردی در دادگاه بخاطر اتهامی تبرئه شود، حتی در صورت بروز شرایط جدید، امکان برگزاری مجدد محاکمه برای همان جرم وجود نخواهد داشت.
- در مورد قضیه کشتن همسر کرافورد که در کماست. این موضوع چند سال پیش در ایالات متحده به تصویب رسیده و به خانواده های بیماران لاعلاج در شرایط خاص —مثل کماهای بلندمدت که احتمال بازگشت بیمار نزدیک به صفر است— اجازه میدهد، در مورد مرگ یا زنده ماندن بیمار تصمیم بگیرند. —بخاطر هزینه های تحمیل شده و فشار روحی ناشی از بیماری که به احتمال قریب به یقین هرگز به زندگی باز نخواهد گشت—