300

سیصد
بعد از تماشا

الف. این روزها دیگر خواجه حافظ شیرازی هم میداند: سیصد، اقتباس وفادارانه ایست از کامیک بوکی به همین نام و به قلم فرانک میلر، که به سال 1998 بصورت محدود و توسط انتشارات معظم اسب سیاه به طبع رسیده بود. خود این کامیک بوک برداشت آزادیست از فیلم سیصد اسپارتان به قلم ژان پل کالیگاری که جناب میلر در زمان کودکی --در دهه شصت-- تماشا فرموده بودند! اما اصل قضیه به چهارصد و هشتاد سال پیش از میلاد مسیح برمیگردد: جائیکه سیصد سردار اسپارتی لشگر ایران را سر تنگه ترموپیلا متوقف نموده و البته تا آخرین نفر کشته شدند! این عمل متهورانه لئونایدشاه و سردارانش باعث تحریک احساسات یونانیان و متحد شدن ایشان در مقابل خشایارشا و ارتش ایران شد... --بماند که خشایارشا تا آتن را شخم زد!!--
ب. بار نخستی که تیزر فیلم را دیدم --خیلی قبل از اینکه مشاورین محترم رئیس جمهور صدایشان دربیاید-- برآشفتم که آخر این چه تصویری از ایران است؟ و آن را مستقیما توهین به هویت ملی همه ایرانیان تعبیر کردم --متن کامل نخستین برخورد را میتوانید اینجا مطالعه کنید--. چیزی نگذشت که همه ایران --برای نخستین بار-- به بنده پیوستند و فریاد وا اسفا و نفیر هیهات من الذله از هر کوچه ای به گوش رسید، طوری که
تقریبا اکثر ایرانیان یک نسخه تاریخ هفت هزارساله "پرشیا" را سر نیزه کرده و به اتفاق جیغ میکشیدند... ایران دوباره بیدار شده بود: صغیر و کبیر، خاطرات "وقتی که نصف بیشتر دنیا مال ما بود!!" را زیر دندان مزمزه میکردند، بقدر درختان شمال کاغذ و به اندازه آبهای جنوب جوهر، در وصف عظمت ایران باستان --و البته ربط داشتنش به جهنمی که الان هست-- مطلب نگاشته شد و از همه مهمتر رئیس جمهور "محبوب" و "منتخب" طبق معمول نتوانست ساکت بنشیند و با آن منش انقلابی بر تئوری توطئه --محکم تر از همیشه-- پافشرد. ایرانیان --این ملت باشکوه و جلال-- به پشتوانه هزاران سال فرهنگ و تمدن در صدد چاره اندیشی برآمدند و حدس بزنید چه کردند: به سبک حزب ا.. لبنان "بمب" ساختند و بر سر دنیا ریختند...!!! دست مریزاد رفقا، خدا قوت. الحق: هنر --و ایضا باقی چیزها-- نزد شماست و بس! --و براستی ما بزرگ ترین تمدن کره خاکی هستیم! وهرکه جز این فکر کند ابتدا بمباران و سپس فیلتر خواهد شد--
الاایحال، بالاخره چشم حقیر به فیلم روشن شد. که در ادامه نتیجه آن را باتفاق مرور خواهیم نمود:
ج. فیلم با تشریح فرهنگ بدوی، نه چندان متمدن وغیر انسانی اسپارتی ها در مورد کشتن نوزادان ضعیف و مغزشوئی کودکان برای تبدیل شدن به جنگجویان وحشی آغاز شده! و با قتل عام قاصدان امپراطور ایران --امری که به گواه خود فیلم حتی آن موقع هم مضموم و وحشیانه بوده-- ادامه پیدا میکند. در ادامه با دنیای پوسیده سیاستمداران یونان آشنا میشویم و در میابیم که پادشاه ایران نه فقط دولتمردان، که کاهنان اعظم --افورها، که به زعم داستان مرتبه ای بالاتر از انسان دارند و حتی لئوناید چاره ای جز فرمان بردن و باج دادن به آنها را ندارد-- را نیز به زر و سیم خریده است. در همین فاصله از آداب و رسوم سست و بی بنیان ایشان نیز شمه ای میبینیم، --مثلا برقراری ارتباط با خدایان بوسیله جسم زیباترین دختر اسپارتی و آن کثافت کاری...-- از اینها گذشته با پادشاه بی تاج و سریری روبروئیم که با یک دندگی اصرار دارد مقابل --بقول خودشان-- بزرگترین ارتش همه زمان ها بایستد، ولی کسی ندای "هل من ناصر ینصرنی" اش را تحویل نمیگیرد!! پس عاشورائی به به دل دشمن میزند... اتفاقا در همین گیر و دار همسرش در پشت جبهه برای تامین منافع کشور با سناتورهای ذی نفوذ همبستر شده و فداکاری را بر ملت تمام میکند!!...
...از آن طرف اما، با ایرانی طرفیم که هرگز در طول تاریخ سینما این چنین باعظمت به تصویر کشیده نشده است! پادشاهی جهانگشا، با ابهت و سیاستمدار --لطفا هنوز داغ نکنید، در ادامه توضیح دادم--، و ارتشی که از شماره خارج است. و بخاطر داشته باشیم: همه اینها در حالیست که قرار است سپاه خصم باشد...
> نخستین و بزرگترین ایرادی که به فیلم گرفته شده رنگ پوست ایرانیان و در صدر همه خشایارشاست: اولا رنگ پوست سرداران و سربازان لزوما سیاه نیست --اتفاقا رنگ پوست و ظاهر ژنرال های خشایارشا خیلی شبیه به ایرانیان انتخاب شده--، ثانیا بخشی از ارتش ایران را --همانگونه که در فیلم هم اشاره میشود-- مزدوران و بردگان --از سایر سرزمین ها-- تشکیل میدهند، و ثالثا استناد نویسندگان به نص صریح جناب هرودوت --تاریخ نگار یونانی-- بوده که فرموده: "ایرانیان مردمانی با پوست تیره و قامت های بلندتر از یونانیان هستند". حال اگرچه بسیاری بر امانت داری هرودوت درنگارش تاریخ ایرادات اساسی وارد میدانند، لیکن همچنان حق اقتباس از متون بجا مانده از وی، برای دیگران محفوظ است. دیگر آنکه ایجاد کنتراست از ضروریات بعد بخشیدن به سویه منفی هر داستانی ست، بخصوص زمانیکه موضوع اقتباس از یک کامیک بوک مطرح باشد. و نهایتا: فراموش نکنیم اتمسفر و ترکیب بصری فیلم مستقیما از کتاب مصور فرانک میلر استخراج گردیده و اگر هم ایرادی وارد باشد متوجه منبع اصلی --کتاب-- خواهد بود. خلاصه اینکه شخصا --باور بفرمائید علیرغم میل باطنی-- اتهام ارتکاب توهین بدین وسیله را وارد نمیدانم!!
> ایراد دوم از آن جهت بود که ایرانیان بسان حیوانات وحشی به تصویر کشیده شدند: اولا توجه شما را به پانزده دقیقه نخست فیلم جلب میکنم. --از تربیت کودکان گرفته تا کشتار قاصدان-- ثانیا شما را به نبرد اسپارتی ها و ایرانیان توجه میدهم، خداوکیلی کدام طرف وحشی تر به تصویر کشیده شده بود؟ اگر ایرانیان درخت جسد ساخته بودند، اسپارتیها در مقابل دیواری از پیکر کشته شدگان برپا کرده بودند --آن دیوار انسانی که روی گارد جاویدان ریختند بماند، آن یکی را عرض میکنم که لای جرزش ایرانی کار کرده بودند!!-- از اینها گذشته پادشاه ایران پیوسته ترجیح میدهد امور با کمترین درگیری ممکن برگزار شوند: "بیا با هم منطقی صحبت کنیم، جز این فقط وقت تلف کردن بیهوده خواهد بود...چه سود وقتی تو پادشاه دلیر و افرادت تنها بخاطر یک سوء تفاهم جزئی کشته شوید. تمدن های هردوی ما چیزهای بسیاری برای به اشتراک گذاشتن با یکدیگر دارند..." و بارها لئونایداس را به پرهیز از درگیری دعوت میکند --و البته استثمار، که همگی میدانیم این جایش حقیقت داشته و جهان گشائی اصلا شغل اصلی پادشاهان کبیر روزگار باستان بوده است--، در مقابل پادشاه اسپارتی ها فرمانده نیمه دیوانه ایست که جز کشتن و افتخار مردن چیزی نمیفمد! شخصا چندبار حساب و کتاب کردم: اسپارتی ها چندین بار وحشی تر از سپاه ایران به تصویر کشیده شدند، با این تفاوت که همواره به آنچه میکنند افتخار نموده و تماشاگر هم طبیعتا همذات پنداری بیشتری با آنان خواهد کرد. ضمنا در مورد هیولاهائی که در ارتش ایران استفاده شدند: اولا --همانطور که قبلا هم عرض کردم-- بارها در فیلم اشاره شده که بیشتر سپاه ایران را بردگان و مزدوران تشکیل میدهند، همینطور مستقیما عنوان میشود که ایران امپراطوری "هزار ملت" است. طوریکه اسپارتی ها در مورد حیوانات میگویند: چشمان ما شاهد دهشتناک ترین موانع ممکن بودند، که خشایارشا از تاریک ترین کنج --گوشه-- های امپراطوریش گرد آورده بود.. برای ابهام زدائی هرچه بیشتر نگاه کنید به سپاهیان "بربر" و جنگجویان افریقائی --بهمراه کردگدن--... خلاصه اینکه، اگر از من بپرسید خواهم گفت: سازندگان این فیلم فرشتگانی بودند که با هدف هشدار برای حمله نظامی احتمالی به ایران! از آسمان فرود آمده بودند!! --قبول دارم که تئوری عجیبی ست ولی کافیست نگاهی به فیلم بیندازید--
> ایراد دیگر، حلقه ها، گوشواره ها و کلا زینت آلات عجیب و قریب خشایارشا و سردارانش است. که به سبک اقوام بدوی افریقائی از سرتاپایشان --پیرسینگ-- آویزان شده. حقیقتا هیچ منطقی --جز اقتباس نعل به نعل از منبع اصلی البته-- در آن نیافتم. لیکن با وجودیکه این موضوع برایم خوشایند نبود به واقعیت آزاردهنده ای پی بردم: انگار نشسته باشیم و به آن سوی آب ها فرمان دهیم: آنگونه تصویری از ما بسازند که ذات ملوکانه را خوش آید! انصافا کمی احمقانه نیست؟ آیا فکر نمیکنید شکل دادن و تثبیت نمودن تصویر ذهنی از تاریخ ایران باستان --با این فرض که نیاکان ما بودند و ما بهرحال وارثین ایشان هستیم و برای این موضوع اهمیت قائلیم و اصلا به همین خاطر این همه سر و صدا کردیم و بمب ساختیم و...-- اصولا وظیفه ماست؟ درحالیکه دست کم سالی یکصد فیلم سینمائی در ایران ساخته میشود، آیا میتوانید حدس بزنید که در سی سال گذشته چند فیلم به تاریخ ایران باستان پرداخته؟ و کدام ابلیسی --زبانم لال-- قدمی --هرچند کوچک-- در راه ایجاد تصویر ذهنی صحیح --آنگونه که میل داریم دیگران راجع بمان فیلم بسازند-- برداشته است؟ جواب "هیچ کس" است. دورترین تیرهایی که تا بحال در سینمای ایران پرتاب شده تا "مرگ یزدگرد" بیشتر نرفته اند... بینی و بین الله چگونه رویمان میشود از هفت پشت بیگانه انتظار داشته باشیم که شمایل خشایارشا را با استاندارد ایزو 9002 تخت جمشید درست کند!!؟ خلاصه این شد که شخصا دهانم را آب کشیدم وبه احترام تصویری بدین پایه جوانمردانه که از ایران باستان خلق کردند کلاهم را برداشتم! --کافیست یک لحظه خودمان را جای آنها تصور کنیم تا بفهمیم اگر ما بودیم چه یونانی از آنها میساختیم! و با چند وجب روغن...!!. برای ابهام زدائی بیشتر، نگاه کنید به "همه" فیلم های هشت سال دفاع مقدس تا ببینید ما جماعت چقدر در ارائه تصویر واقعی مللی که با آنها جنگیدیم امانت داریم-- به زعم حقیر اگر قصوری سر زده --که زده-- از جانب اجنبی نبوده، پیشنهاد میکنم یقه کارگردانان پرآوازه تان را بگیرید که در جشنواره های کذا و کذا به تجارت "بدبختی ها"ی این مملکت مشغولند! و تصویر "باید و شاید" ایران را از ایشان طلب کنید.
> نکته دیگری که برخی بدان اشاره کرده بودند بهم خوردن منطق داستانی و بزرگ نمائی کاریکاتوری از اصل واقعه تاریخی ست. عده ای با اتکا به مستندات تاریخی سعی در اثبات معوج بودن اعداد و ارقام سپاهیان طرفین داشتند --چون شخصا دانشی در این زمینه ندارم، مخصوصا از تکرار اعداد خودداری میکنم--. واقعیت این است که ابتدا هرودوت، سپس فرانک میلر و نهایتا نویسندگان فیلمنامه "سیصد" به اتفاق سعی در هرچه بزرگتر نشان دادن این رویداد داشته و یقینا برای هرچه حماسی تر شدن ماجرا نعنا داغ آن را زیاد کردند --انقدر که درحال حاضر بیشتر دیگ نعنا داغ است، نه آش!!-- ولی توجه داشته باشیم که اصل داستان برپایه همین نسبت ناکوک بنا شده و اگر آن را به عددی منطقی تغییر دهیم، کل ماجرا دیگر هیچ جذابیت دراماتیکی نخواهد داشت. ضمنا اگرچه نبرد واقعی ترموپیلا منشا داستان بوده، لیکن هیچ یک از سازندگان ادعائی مبنی بر دقت و درستی وقایع و جزئیات از نظر تاریخی نداشته، و حتی رسما اعلام کردند که فیلمشان صرفا یک اثر فانتزی بر اساس یک داستان کامیک است.
> خلاصه آنکه: به زعم حقیر، فیلم "سیصد" رویکرد منصفانه ای نسبت به سویه منفی داستان داشته و هرچه بر سر ایران آورده بر یونانی ها هم نازل کرده، --اگر زمانی که پادشاه ایران در جنگ بود، همسرش با سناتورها همبستر میشد، حتما میگفتیم توهین به هویت ملی ما شده، اینطور نیست؟-- و به جمیع جهات توهین به هویت ملی ایران و ایرانی نبوده و نیست. حتی بفرض بعید داشتن رویکرد سیاسی، هیچ تفاوتی با سایر آثار جریان قالب هالیوود ندارد. همانقدر که همیشه نوازشمان میکردند: اینبار "هم"
اینکه عرض کردم رویکرد سیاسی داشتن این فیلم را بعید میدانم از این جهت بود که اصل داستان به سال 1998 به تحریر درآمده و همان موقع در تیراژی اندک و بی سروصدا بفروش رسیده است. ضمنا لااقل بنده هیچ وقت ردپای سیاسی در آثار میلر ندیدم. این بنده خدا آدم خوش ذوق --و متوسط الحال-- ایست که اصلا در این باغ ها نیست و فقط خاطره کودکیش را به سرگرم کننده ترین شکل ممکن اکسپرس کرده است. و همانگونه که در ادامه خواهد آمد قضیه گرگ و کرگدن و...--به طور کلی جک و جانورها-- هم از تاثیر فضای تالکینی و تلاش وی برای خلق سرزمین میانه خودش آب میخورد.
د. از نظر سینمائی: بسیاری "سیصد" را همشهری کین غنای بصری خواندند --برای دوستانی که هیچ ایده ای ندارند: خیلی ها همشهری کین را بهترین فیلم تاریخ سینما میدانند. البته متاسفانه بنده افتخار ندارم جزو آن خیلی ها باشم--. این فیلم که نود درصد آن مقابل پرده آبی و ده درصد باقیمانده مقابل پرده سبز! فیلمبرداری شده --فقط صحنه نزدیک شدن قاصدان امپراطور ایران با اسب خارج از استودیو فیلمبرداری شده--، توانسته با بهره جستن از حدود یکهزار و پانصد جلوه ویژه، فضای منحصر بفرد کامیک بوک میلر را با موفقیت به پرده نقره ای منتقل نماید.
فیلم یک دستاورد با ارزش دیگر هم دارد، و آن پیوستگی صحنه های اکشن است. این روزها مرسوم شده که برای ساخت صحنه های اکشن، بازیگران چند دقیقه ای مقابل یکدیگر سایه میزنند و دوربین ها در کوچک ترین قاب ممکن از آنها تصویر میگیرند و سپس در اتاق تدوین صحنه نهائی را از به هم چسباندن ثانیه های قابل استفاده خلق میکنند. با این روش تماشاگر هیچ صحنه ای را بیشتر از یک ثانیه نمیبیند و خوب ضرباهنگ فیلم هم بشدت افزایش میابد --اگر متوجه منظورم نشدید نگاهی به شوهای تلویزیونی طپش بیاندازید-- ضمنا هزینه تهیه فیلم و زمان طراحی حرکات موزون بشدت کاهش پیدا میکند. اما سیصد راه سخت را انتخاب کرده و بسیاری صحنه های اکشن پانزده بیست ثانیه بطول مینجامند.
لیکن بزرگترین اشکال فیلم، اینست که اثر میلر، به رغم جذابیت انکار ناپذیر بصری فاقد دستمایه کافی برای یک فیلم بلند است. فیلم پرشده از نماهایی که از نظر بصری فوق العاده زیبا از کار درآمده ولی هیچ خاصیتی در پیشبرد داستان ندارند. بماند که خود داستان هم یک ایده یک خطی بیشتر نیست، و قهرمان ماجرا هیچ چیزی برای گفتن ندارد! و به همین دلیل هر پنج دقیقه یکبار شروع به فریاد زدن در مدح عظمت اسپارتان میکند!! --نگاه کنید به نطق های پیاپی لئونایداس که گوئی صرفا از یکدیگر کپی شده اند!-- عین ماجرا در سوی دیگر میدان هم صادق است و پادشاه و سرداران ایرانی زمانی که مجال سخن گفتن میابند پیوسته یک متن تکراری در باب بزرگی ایران زمین و... را روخوانی میکنند. شعارهای فیلم هم قالبا توخالی ازکار درآمده اند، مثلا فیلم اصرار دارد که زنان اسپارتی نقش گسترده ای در مناسبات اجتماعی ایشان دارند، در حالیکه میبینیم عملا اینچنین نیست و صرف حضور پیدا نمودن ملکه در سنا چه دردسرهائی داشته و حتی هنگام حضوریافتن سناتورها وقعی به وی نمیگذارند و سخنش نه به عنوان "یک مادر" ونه "یک همسر" خریداری ندارد...
همچنین تقریبا هیچ یک از ستون های منطق داستان برجای خود نیستند! مثلا ابتدا "افور"ها را موجوداتی فرای انسان رسم نموده و تاکید میکنند که هیچ کس، برده یا پادشاه نمیتواند فرای "قانون" عمل کند. در حالیکه در انتهای فیلم اثری از قانون و افورها نیست و صرف تحریک احساسات عمومی برای جنگیدن کافیست و...
سیصد، در مجموع و به عنوان یک اکشن فانتزی، اثری دیدنی و چشم نواز است که شخصا از تماشای آن لذت بردم --بماند که در مورد جنگاوری اسپارتان ها حجم نعنا داغ گاهی غیرقابل تحمل میشد-- لیکن به زعم ظرفیت های موجود در داستان، گوئی در مرحله تولید جذابیت های بصری متوقف شده و هیچ حرف دیگری برای گفتن ندارد.

اما امتیاز فیلم: هفت و نیم از ده
7.5


بروز رسانی:
- سیصد در مدت شصت روز --دراستودیو-- فیلمبرداری شده، اما کار پردازش تصاویر خام بیش از یک سال بطول انجامیده است. در فیلم های اینچنینی معمولا تولید دکورها، پیداکردن محل های مناسب برای فیلمبرداری، نورپردازی و بطور کلی آماده سازی میزانسن، عوامل جوی، دشواری های جابجائی و حمل و نقل و مشکلاتی از این قبیل مدت زمان تهیه فیلم ها را طولانی میکنند. لیکن سیصدهنگام فیلمبرداری با هیچ یک از این معظلات روبرو نبوده، که با این حساب مدت شصت روز --تنها برای فیلمبرداری-- اتفاقا زمانی طولانی ست. همینطور یک سال زمان کار روی تصاویر --آنهم یکسال با این بودجه عظیم-- این فیلم را از نظر جلوه های بصری به آثار پیکسار نزدیک کرده است!!
برای اطلاعات بیشتر در مورد جزئیات فنی تولید فیلم اینجا را ببینید، تا سرتان سوت بکشد!! شخصا تا بحال ندیده بودم در محصولی از "سافت ایمیج"، "لایت ویو"، "مایا" همزمان و در کنار نرم افزارهای غول پیکری مثل "اوید" و "فاینال کات پرو" استفاده شود...
- اما در مورد دزدیدن صحنه های اکشن: یقینا اینطور نبوده! همانطور که قبلا هم عرض کردم رویکرد سازندگان این فیلم به صحنه های اکشن کاملا جدید و --اگر اغراق نباشد-- بی نظیر بوده است. برای مثال نگاه کنید به صحنه های نبرد "الکساندر" که دوربین بیش از دو ثانیه روی تصویر هیچکس نیست و... البته شخصا بعضی سکانس ها را به فیلم های قدیمی تر شبیه دیدم --مثل صحنه ای که قاصد لئونایداس وسط گندم زار نزد ملکه میرود، خیلی شبیه صحنه آخر گلادیاتور بود-- ولی یقینا بحث دزدی و کپی کاری به شکل نازل مطرح نیست.