The Good German 7.0

آلمانی خوب

الف. فیلمهای بیشماری در مورد وقایع جنگ جهانی دوم ساخته شده، برخی از آنها، فداکاری، جانبازی و رشادت را محور قرارداده، و اتفاقات تاریخی را با مقداری چاشنی سینمایی بازگو نموده اند. و برخی دیگر، سوی دیگر سکه، وجه پلید جنگ و ذات ویرانگر آن را -باز از طریق روایت نبردها- به تصویر کشیده اند. آلمانی خوب اما، به هیچ کدام از این دسته ها تعلق ندارد. داستان فیلم، پس از پایان جنگ! و اتفاقا در زمان نشست های صلح برلین واقع میشود. جائی که رهبران متفقین -رفیق استالین از شوروی، وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیای کبیر و ترومن رئیس جمهور وقت ایالات متحده- در پتس دام-نزدیک برلین- گرد هم آمدند تا در مورد آینده تصمیم بگیرند.ا-و البته امتیازات حاصل از نبرد را بین خود تقسیم نمایند!- ا
جاکوب گیزمار، به همراه یکی از نمایندگان کنگره -کریمر- برای نشست پتس دام به برلین آمده است. وی قبلا در برلین زندگی کرده و حتی عاشق شده است، اما انگار از آن روزها صدها سال میگذرد. راننده وی، سرجوخه تالی، جوانی به ظاهر ساده و پرشور و باطنا دلالی ذبل و همه فن حریف از آب در میاید، که برای معامله فرقی میان روس و انگلیسی و امریکائی قائل نیست!. گیزمار علاقه ای به کار و کاسبی وی ندارد، اما وقتی میفهمد دوست دختر تالی -که حالا به شغل شریف تن فروشی اشتغال دارد!!- همان عشق پیشینش است اوضاع دگرگون میشود. پیدا شدن جسد تالی بهمراه یکصدهزار فرانک، او را وادار به کنکاش میکند و هرچه پیش میرود پای عشق سابقش بیشتر به موضوع کشیده میشود.ا
ب. استیون سودربرگ، یکی از هنری ترین، خوش فکر ترین و با استعدادترین کارگردانان حال حاضر "صنعت" فیلمسازی دنیاست. آلمانی خوب اگرچه جزو شاهکارهایش دسته بندی نخواهد شد، اما، همانند آثار قبلی وی حرف های زیادی برای گفتن دارد. وی با انتخاب سبک بصری دهه چهل و -اوایل- دهه پنجاه، توانسته بخوبی حال و هوای آن دوران را در این اثر بدمد. داستان فیلم -همانطور که پیشتر نیز گفته شد- با هوشمندی به دورانی از تاریخ جنگ میپردازد که تا بحال به ندرت مورد بررسی قرار گرفته است. سودربرگ اگرچه ویرانه های ساختمان ها را نیز در پس زمینه نشان میدهد اما، با این فیلم -برخلاف نمونه های مشابه- سعی در به تصویر کشیدن ویرانه زندگی انسان هایی کرده که مستقیم یا غیر مستقیم -فرقی نمیکند- از جنگ آسیب دیده اند. وی اینکار را با محور قرار دادن جریانی کارآگاهی، به سبک فیلم نوآرهای سیاه و سفید دهه چهل/پنجاه انجام میدهد و انصافا در به ثمررساندن آن موفق هم میشود. داستان فیلم بی نقص نیست و یکی دو حفره قابل مشاهده -از راه دور- هم دارد، اما، فیلم همچنان با ارزش و دیدنی ست.ا
ج. جرج کلونی، علیرغم کاریزمای فوق العاده اش، به نظر انتخاب مناسبی برای این نقش نیست. بازی مینیمالیستی وی اگرچه کم اشتباه و گاهی حتی باور پذیر است ولی همچنان میلنگد. در مقابل، کیت بلانشت، بدون شک بهترین بازی تمام دوران حرفه ایش را تجربه کرده است! هنرپیشه معمولا نچسبی که در خیلی فیلم هایش زیادی ست! اینجا بخوبی جا افتاده و میدرخشد. توبی مگوایر، در نقش تالی، بازی متوسطی از خود ارائه میدهد. اگرچه چندان هم عجیب نیست، این نخستین نقش منفی رسمی وی بحساب می آید -هنوز معلوم نیست در قسمت بعد مرد عنکبوتی نقشش چقدر منفی خواهد بود- ا
د. در مجموع، آلمانی خوب، فیلم قابل قبولی ست. ولی بخاطر داشته باشیم، نوآرها هرگز بخاطر جذابیتشان تحسین نشده اند! و این اثر هم از این قاعده مستثنی نیست.ا