Perfume 7.0
الف. او پنجمین فرزند نامشروع و البته ناخوانده مادر فقیرش است. زنی که هربار پس از زایمان، نوزادانش را در زباله های بازار ماهی فروشان دفن کرده است!. اما او سرنوشتش را بگونه دیگری رقم میزند... ژان باپتیست، همواره در اعماق زندگی پست و شکنجه وارش بدنبال دلیلی برای وجود گشته، او میپندارد زندگی همه اش همین نیست! ...و بالاخره قدرت خارق العاده اش را کشف میکند. ابتدا روی آن کنترلی ندارد، ولی هرچه میگذرد، آن را بهتر درک میکند... قدرت وی، در حس بویائیش نهفته است. او میتواند تنها با بو کشیدن هرچیزی را حس کند، پیدا کند، درک کند، و زندگی کند... بالدینی، عطرساز معروف پاریسی، که ستاره شهرت و محبوبیتش کم فروغ تر از هر زمانی ست، او را کشف کرده و با عطرهایی که ژان میسازد، دوباره به کار و کسبش رونق میدهد. بالدینی، هرچه در چنته دارد به ژان میاموزد اما حتی اینهم راضی اش نمیکند! ژان به دنبال راهی برای ساختن کامل ترین عطر همه زمان ها میگردد. رایحه ای به زیبائی بوی تن دخترک میوه فروش...!!
ب. استنلی کوبریک فقید، نه فقط اعتقاد، که اصرار داشت: خیلی چیزها را نمیشود تبدیل به فیلم کرد! اما گذر زمان هربار خلاف آن را ثابت نموده. یکی از این "چیز"ها، رمان پرفروش پاتریک ساسکایند، "رایحه: داستان یک قاتل" بود. وی معتقد بود: نمیتوان داستانی تا این حد وابسته به حس بویائی را روی پرده سینما به تصویر کشید، چرا که در ادبیات، دست نگارنده برای توصیف وزن و کیفیت هر پدیده ای باز است، اما این امکان در سینما وجود ندارد. و کارگردان هرگز قادر نیست صرفا با تکیه بر بازیگران، حس مورد نظر را منتقل کند.
اما این موضوع باعث نشده، دست اندرکاران فیلم، و در صدر آنها "تام تیکور" همه تلاششان را برای میسر کردن این غیر ممکن بکار نبندند. تیکور، که یکی از خلاق ترین کارگردانان حال حاضر سینمای دنیاست -و پیشتر فیلم "بدو لولا بدو" را از او دیده بودیم- با تکیه بر بازی های حرفه ای و اضافه کردن ماجراهای جانبی سعی کرده، هرچه بیشتر بینندگان را ذوب داستان کرده و آنها را وادار به حس نمودن رایحه مورد نظرش کند... فیلم بی نقص نیست، و فیلمنامه گاها سوالات بی جواب زیادی پشت سر باقی میگذارد اما، در مجموع باید گفت: تلاش ها ببار نشسته و یک بار دیگر پیکر استاد کوبریک، در گور خواهد لرزید!!
ج. چند نکته در باره فیلم: داستین هافمن، بخوبی از عهده نقشش برآمد -جز این انتظاری هم نبود-، /متاسفانه نقش خوبی به آلن ریکمن -پروفسور اسنیپ- نرسیده بود. حضور کوتاهش باعث شده بود در حاشیه قرار گرفته و تلاش هایش محدود به چند سخنرانی نه چندان قابل توجه شود. (بهرحال از دیدنش خوشحال شدیم!)/ تام تیکور بخاطر نوشتن فیلمنامه اقتباسی و کارگردانی این فیلم تا بحال دوجین نامزدی انواع و اقسام جشنواره ها نصیبش شده، که البته برایش چندان هم تازگی ندارد: جشنواره ها دوستش دارند!!.../بعضی منتقدین از پایان بندی فیلم خوششان نیامده بود! (باید انصاف داد که همچین داستانی رو بهتر از این نمیشه تموم کرد). /این فیلم رکورد جدیدی از خود به جای گذاشت که لااقل من ندیدم جائی به آن اشاره شده باشد: بزرگترین اورجی تاریخ سینما!!، مبارک است انشاءا...!!! /و آخر اینکه، راجر ابرت کلی بافیلم حال فرموده، و چهار ستاره تابناک به آن داده است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشت: در مورد قضیه اورجی، مخصوصا بیشتر توضیح ندادم. بقول مرحوم ابوالقاسم حالت، اونهائی که میدونن به اونهائی که نمیدونن بگن!!!
ب. استنلی کوبریک فقید، نه فقط اعتقاد، که اصرار داشت: خیلی چیزها را نمیشود تبدیل به فیلم کرد! اما گذر زمان هربار خلاف آن را ثابت نموده. یکی از این "چیز"ها، رمان پرفروش پاتریک ساسکایند، "رایحه: داستان یک قاتل" بود. وی معتقد بود: نمیتوان داستانی تا این حد وابسته به حس بویائی را روی پرده سینما به تصویر کشید، چرا که در ادبیات، دست نگارنده برای توصیف وزن و کیفیت هر پدیده ای باز است، اما این امکان در سینما وجود ندارد. و کارگردان هرگز قادر نیست صرفا با تکیه بر بازیگران، حس مورد نظر را منتقل کند.
اما این موضوع باعث نشده، دست اندرکاران فیلم، و در صدر آنها "تام تیکور" همه تلاششان را برای میسر کردن این غیر ممکن بکار نبندند. تیکور، که یکی از خلاق ترین کارگردانان حال حاضر سینمای دنیاست -و پیشتر فیلم "بدو لولا بدو" را از او دیده بودیم- با تکیه بر بازی های حرفه ای و اضافه کردن ماجراهای جانبی سعی کرده، هرچه بیشتر بینندگان را ذوب داستان کرده و آنها را وادار به حس نمودن رایحه مورد نظرش کند... فیلم بی نقص نیست، و فیلمنامه گاها سوالات بی جواب زیادی پشت سر باقی میگذارد اما، در مجموع باید گفت: تلاش ها ببار نشسته و یک بار دیگر پیکر استاد کوبریک، در گور خواهد لرزید!!
ج. چند نکته در باره فیلم: داستین هافمن، بخوبی از عهده نقشش برآمد -جز این انتظاری هم نبود-، /متاسفانه نقش خوبی به آلن ریکمن -پروفسور اسنیپ- نرسیده بود. حضور کوتاهش باعث شده بود در حاشیه قرار گرفته و تلاش هایش محدود به چند سخنرانی نه چندان قابل توجه شود. (بهرحال از دیدنش خوشحال شدیم!)/ تام تیکور بخاطر نوشتن فیلمنامه اقتباسی و کارگردانی این فیلم تا بحال دوجین نامزدی انواع و اقسام جشنواره ها نصیبش شده، که البته برایش چندان هم تازگی ندارد: جشنواره ها دوستش دارند!!.../بعضی منتقدین از پایان بندی فیلم خوششان نیامده بود! (باید انصاف داد که همچین داستانی رو بهتر از این نمیشه تموم کرد). /این فیلم رکورد جدیدی از خود به جای گذاشت که لااقل من ندیدم جائی به آن اشاره شده باشد: بزرگترین اورجی تاریخ سینما!!، مبارک است انشاءا...!!! /و آخر اینکه، راجر ابرت کلی بافیلم حال فرموده، و چهار ستاره تابناک به آن داده است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشت: در مورد قضیه اورجی، مخصوصا بیشتر توضیح ندادم. بقول مرحوم ابوالقاسم حالت، اونهائی که میدونن به اونهائی که نمیدونن بگن!!!