Ratatouille 9.0

راتاتوئی

الف. رمی، موش صحرائی ست که بر خلاف همنوعانش، میلی به زباله خواری نداشته و تحت تاثیر گستو --سر آشپز رستوران پنج ستاره ای در پاریس-- به آشپزی علاقمند شده و شگفتی میآفریند...
ب. سابقا هنگام تماشای آثاری که به لحاظ جلوه های بصری حرفی برای زدن داشتند؛ ابتدا دهانمان چند لحظه ای باز میماند، و سپس رو به هم نموده و یکدیگر را به صحنه مزبور توجه میدادیم که: "دیدی!!؟" --یا چیزی شبیه به این-- و خلاصه دستجمعی کف میکردیم!. این رویکرد همواره موقع دیدن شاهکارهای پیکسار --از داستان اسباب بازی گرفته تا آثار موخرش از جمله شگفت انگیزها، یافتن نیمو و...-- عود کرده و باعث میشد دقایقی از فیلم فارغ شده و مثلا لب به تحسین طبیعی بودن آب! یا واقعی نمودن حرکات و شخصیت ها بگشائیم...
...و اما، مرض اینکه؛ اگر شما نیز جزو افراد بالا هستید، پیشنهاد میکنم از خیر تماشای راتاتوئی بگذرید!، در غیر اینصورت یک ساعت و نیم کف کردن بی امان انتظارتان را خواهد کشید، چه بسا دندان هایتان از شدت شگفتی بریزد، یا حتی دچار ریزش مو و سکته مزمن شوید... خلاصه از ما گفتن!
تبصره آنکه، میتوانید اثرات مزبور را با تماشای نسخه پرده ای، آنهم در یک تلویزیون درب و داغان یا احیانا اسکرین نه چندان واضح لپ تاپ همایونی تا حد قابل ملاحظه ای کاهش دهید.
ج. احتمالا از عرایض بالا --و البته امتیاز نه از ده-- متوجه شدید که با فیلم زیبا و دیدنی طرف هستیم.
البته باید انصاف داد که زیبائی فیلم محدود به جلوه های بصری فوق العاده اش نبوده، و به لحاظ سینمایی نیز حرف های زیادی برای گفتن دارد.
خلاصه باید به آقای براد برد --که داستان اسباب بازی و شگفت انگیزها نیز دست پخت ایشان بوده-- دست مریزاد گفت.
د. ...و اما "دال"؛ نه راتاتوئی و نه هیچ دستاورد شایان ملاحظه ای بدون زحمت و کوشش و کذا و کذا "به دست" نیامده و نخواهد آمد؛ --بد نیست بدانید برای خلق تصویر آشپز خیس در این فیلم، مدت ها بر روی سیاهی لشکرهای واقعی خیس با لباس آشپزی تحقیق کرده اند!، یا مثلا برای به تصویر کشیدن بهترین تصویر ازمواد غذائی در ظروف، تحقیقات گسترده ای بر روی پانزده ماده اولیه،انجام شده که در این فیلم میتوانید شاهد نتیجه اش باشید. نمونه دیگر آنکه طراحی موش ها زیر نظر زیست شناسان متخصص انجام گرفته و...-- در قسمتی از گیتی پای به هستی گذاشتیم که هنر تنها نزد ماست و کائنات قسمتی از نگین انگشتریمان. پنج، شش، یا اصلا خدا میداند چند هزار سال فرهنگ و تمدن داریم که کرارا به سر این و آن میزنیم و بخاطرش قیافه میگیریم و "البته" همه چیز حق مسلم ماست؛
سخن کوتاه آنکه؛
در این جهل مرکب ابدالدهر بمانیم اگر دور نریزیم اگر کور بمانیم
خلاصه --مجددا و این بار موکدا-- از ما گفتن

پینوشت:
طبع شعر هم داشتم و نمیدانستم! (بقول دبیر شیمی منفور و عوضی دوران دبیرستان که دائما درحال چرند صادر کردن از خود بود: شعر از خودم)