Dejavu 9.0ِ

دجاوو

الف. در یک حرکت تروریستی --که خوشبختانه اینبار ما در آن دخالتی نداریم!!-- کشتی حامل ملوانان نیروی دریائی و خانواده هایشان منفجر شده و بیش از پانصد نفر کشته میشوند. "داگ کارلین"، مامور ای.تی.اف --سازمان مبارزه با قاچاق اسلحه، مواد منفجره و...-- در بررسی هایش به سرنخ های جالبی میرسد، و اف.بی.آی که برای تشکیل تیم فوق مدرن جدیدی دنبال آدم مناسب میگردد، از او دعوت به همکاری میکند.
تیمی متشکل از دانشمندان و فیزیکدانان که قادرند تصاویر حادثه را به فاصله چهار روز و شش ساعت، و بصورت سه بعدی شبیه سازی کنند. --یا لااقل این چیزیست که آنها ادعا میکنند-- داگ ابتدا سعی میکند توضیحات نامفهوم آنها را مبنی بر استفاده از سه ماهواره برای ایجاد تصاویر باور کند اما، کنجکاویش نهایتا پرده از راز تکان دهنده ای برمیدارد: آنها موفق شدند یک ورم هول --سوراخ کرم-- یا بقول اینشتین یک "پل" بین دو نقطه زمانی در حال و گذشته ایجاد کنند. و به این ترتیب قادرند گذشته را بصورت زنده رصد نمایند...!
داگ اصرار میکند با دخالت در گذشته و ایجاد یک تغییر کوچک، --بجای صرفا تماشا کردن آن و پیدا کردن مقصر در زمان حال--، جلوی فاجعه را بگیرند اما، دانشمندان معتقدند اولا، امکانات فعلی آنها بسیار محدود بوده و چنین چیزی هرگز تجربه نشده است و ثانیا، هرگونه تغییری در گذشته روی زمان حال تاثیر گذاشته و میتواند نتایج وحشتناکی دربر داشته باشد... با اینحال اصرار وی باعث میشود به ارسال یک یادداشت ساده به گذشته و برای خود داگ رضایت دهند، اما وقایع آنطور که پیش بینی شده پیش نرفته و تنها یک راه باقی میماند: فرستادن داگ به گذشته!!
ب. بدون شک یکی از بهترین فیلم های علمی تخیلی سال های اخیر. ستون های پولادین منطق روایی، فیلمنامه حساب شده، پیچیده و در عین حال جذاب، بازی های خوب، کارگردانی حرفه ای و دور از تظاهر، جلوه های ویژه بجا و خیره کننده، همه و همه دست به دست هم دادند تا از این فیلم یک شاهکار بسازند. تنها اشکال کار در اینست که ماهیت پیچیده موضوع فرصت توضیح همه مفاهیم را به سازندگان نداده و باعث شده، اولا، درک فیلم بدون داشتن پیش زمینه در حوزه بعد چهارم --زمان-- امکان پذیرنباشد، و ثانیا --همانگونه که در بخش بعد هم مفصلا اشاره خواهد شد-- تماشاگر برای فهم موضوع، ناچار به استخراج قسمتی از خط داستانی است که در فیلم مستقیما به آن اشاره ای نمیشود. --که البته مثلا برای من خیلی جذاب بود، اما گویا نود درصد بینندگان، روحشان هم از این موضوع خبر ندارد!--
ترجیحا این قسمت را بعد از تماشای فیلم بخوانید
ج. نخستین سوالی که خیلی ها پس از تماشای فیلم میپرسند این است که اصلا چرا اسم فیلم "دجاوو" بود؟ در حالی که ظاهرا هیچ صحنه ای دوباره و چندباره برای شخصیت ها اتفاق نمیفتد؟
واقعیت این است که تمام ماجرای فیلم در دجاوو میگذرد و شخصیت ها بارها مکس میکنند و نشانه هایی میبینند که قبلا دیدند اما ایده ای در موردش ندارند --مثل حروف آهنربائی--، اتفاقات چندباره میفتند، در حالیکه سازندگان با هوشمندی تنها یکبار آن را بطور کامل نمایش داده و برای اثبات وجود دفعات دیگر، به باقی گذاشتن نشانه ها اکتفا میکنند --مثل لباس های خونین داگ در منزل "کلر"...--
به عبارت ساده تر، داستان فیلم از این قرار است:
بار نخست: یک تروریست، با استفاده از اتومبیل شخصی، کشتی را منفجر میکند. داگ توسط اف.بی.آی جذب شده و مشغول بررسی پرونده میشود.
نکات اساسی:
همکار داگ هنوز زنده، و در تعطیلات است، چون هیچ یادداشتی قبل از وقوع انفجار برای او فرستاده نشده است!
کلر هنوز زنده است، چون برای همکار داگ یادداشتی نرسیده و طبیعتا برای دستگیری تروریست به بندر "نرفته" و یقینا آنجا نمرده، پس اتومبیل تروریست سالم است و نیازی به دزدیدن اتومبیل کلر ندارد. به عبارت دیگر، کلر هنوز هیچ ارتباطی با ماجرا ندارد!
بار دوم: داگ حین بررسی اصرار میکند که یادداشتی به گذشته فرستاده شود. همکار وی تصادفا آن را --درگذشته-- دریافت نموده، برای دستگیری تروریست عازم بندر شده و آنجا با هم درگیر میشوند. هنگام درگیری، تروریست از داخل اتومبیل به همکار داگ شلیک کرده و بدنه اتومبیل با گلوله سوراخ میشود. همچنین بخاطر حمل جسد وی در صندلی عقب، تمام اتومبیل پر از خون شده، و عملا غیر قابل استفاده میشود. پس تروریست مجبور به یافتن اتومبیل جدیدی برای عملی کردن نقشه اش میشود. --بعدا در اعترافاتش هم به این نکته اشاره خواهد کرد--
بار سوم: دوباره انفجار اتفاق میفتد. این بار داگ در بررسی هایش با جسد زنی برخورد میکند که قبل از انفجار کشته شده و سرنخ آن را دنبال میکند. دوباره یادداشت به گذشته فرستاده شده، همکار داگ کشته میشود و اینبار جان "کلر" در خطر است. انیبار خود داگ برای نجات جان دختر به گذشته بازمیگردد. او در بیمارستان به هوش میاید، آمبولانس را دزدیده و به مخفیگاه تروریست میرود و دختر را نجات میدهد. در مسیر بازگشت به خانه "کلر" رفته، زخمش را پانسمان نموده، حروف آهنربائی را میچیند و از کلر میخواهد که همانجا بماند. ضمنا کلر، برای اطمینان از تروریست نبودن او به اداره داگ تلفن زده و برای او پیغام میگذارد. سپس داگ، برای خنثی کردن بمب عازم بندر میشود. تروریست در مسیرش به خانه دختر رفته، او را کشته، و سپس با اطلاع از حضور داگ به بندر رفته و او را هم میکشد!
بار چهارم: فیلم شروع میشود!!، مجددا داگ در بررسی هایش به "کلر" رسیده و به منزل او میرود، آنجا با باقیمانده های پانسمان زخمش و حروف آهنربائی روبرو میشود! همینطور همکارانش به او میگویند که همه خانه پر از آثار انگشت اوست... بقیه فیلم را هم، حتما ملاحظه فرمودید!

پینوشت:
- در متن بالا چندبار به "کشتی" اشاره کردم. در حالیکه عبارت درست آن "شناور" و بصورت دقیق تر--در اینجا-- "فری" بوده است. به عبارت دیگر، هدف رساندن مفهوم برای "غیر اینکاره ها" بوده، لطفا رفقای صنعت کشتیرانی گیر ندند!!!
- بالاخره آی کیو صد و هشتاد و پنج هم بدرد خورد...