Mr. Bean's Holiday 1.0
الف. مستربین، در جریان قرعه کشی، سفری به فرانسه --کن--، یک دوربین فیلمبرداری و مقداری پول برنده میشود... و از اینجا به بعد مسیر من و تهیه کنندگان از هم جدا خواهد بود:
- اینجور که سازندگان فیلم در توضیح خلاصه داستان گفته بودند: وی در مسیر سفری جاده ای، درگیرودار طوفان اتفاقات خنده دار، خاطرات سفرش را با دوربین ضبط نموده، به فرزندی برای دوباره یافتن پدرش کمک میکند، در راه چشیدن طعم عشق واقعی، به موفقیت رسیده!! و از همه مهمتر خاطرات مصورش را در افتتاحیه جشنواره "کن" اکران خواهد نمود!!
- اما اگر از من بپرسید: وی با هدف احیای کارنامه اش به عنوان یک اسطوره کمدی معاصر --و البته استخراج هرچه بیشتر پول از شخصیت نیمه جان آقای لوبیا-- سنگی چنان بزرگ برمیدارد که حتی وودی آلن هم به خواب نمیدیده! و طبیعتا شکست میخورد. شکستی که حکم تیر خلاص را بر پیکر نحیف این دلقک "سابقا خنده دار"، خواهد داشت... تعطیلات مستربین، یک آشغال تمام عیاراست، در لباس کمدی معناگرا. یک مزخرف به تمام معناست، مدعی خلق شکوه سادگی و زیبائی. و یک فیلم بی ارزش و عوضی، که داعیه نقد بزرگترین سیرک فیلم های عوضی دنیا، "کن"، را دارد.
ب. نزدیک به بیست سال از طلوع مستربین میگذرد. وی برخلاف سبک متعارف کمدی زادگاهش --انگلیس--، که عموما شالوده بر طنز ظریف کلامی، بازی با مفاهیم و به سخره گرفتن موقعیت های عادی با استفاده از شخصیت های غیر عادیست، توانست راهش را میان انبوهی از رقبای تنومند باز نماید. او اگرچه وامدار بزرگانی چون بنی هیل بود، لیکن هرگز به ورطه کپی کاری و تکرار موقعیت ها نیفتاده و هوشمندانه شخصیت هالوی زبان بسته ای را خلق کرد که میشد بارها و بارها تماشایش کرد و خندید. مستربین، از هیچ فرمول پیچیده و جدیدی استفاده نمیکرد، او قصد نداشت آنطور که رایج بود، طوماری از مفاهیم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به نقد کشیده و لایه های زیرین کارش را با آنها انباشته کند. در حقیقت اصلا لایه های زیرینی وجود نداشت. او از تاریخ آموخته بود که: کمتر کسی رنگ پرچم و معنای در دست گرفتن آن را نزد چارلی چاپلین --در تظاهرات-- بخاطر دارد!!، اما همه او را در حال خوردن کفش به یاد می آورند!!. از این گذشته، زیر تیغ نقد گزنده بردن موضوعات اجتماعی، تاریخ مصرف و زمان و مکان دارد. درحالیکه او دنبال چیز دیگری بود: هدف، خنداندن، زبانی که وی برای اینکار انتخاب نمود، زبان بین المللی ایما و اشاره، و مکان رویدادها، محل هایی مثل کلیسا، استخر، رستوران، هتل و... اصولا طوری انتخاب میشدند که بیننده فارغ از ملیت و زبان، امکان درک و همذاب پنداری در آنها را داشته باشد. قهرمان داستان ها، ابتدای عنوان بندی هر قسمت، از آسمان به زمین میفتاد و به نوعی یادآور معصومیت از دست رفته بزرگسالی بود. غالبا دیالوگی وجود نداشت. موضوعات ساده بودند و مثلا در: درست کردن و خوردن یک ساندویچ، یا شرکت در مراسم عادی و یکنواخت صبح یکشنبه کلیسا خلاصه میشدند...
نتیجه عالی بود
به مدد استعداد و هنر "روآن اتکینسون"، مهندس برقی که عشق اتومبیل بود و برای مجلات حرفه ای این حوزه مطلب مینوشت. و کسی که سابقه حضور در کمدی های کلاسیکی چون" بلک ادر" را در کارنامه داشت، مستر بین تبدیل به یک شمایل جهانی شد و توانست مرزها را در نوردیده، برای نزدیک به یک دهه، کمدین محبوب دنیای معاصر را تجسم بخشد. --سریال بین، از 1990 تا 1995 در انگلیس پخش شد، ولی رشد محبوبیت وی همراه با نمایش آن در سایر کشورها تا مدت ها ادامه یافت--
هالیوود که هیچ وقت چنین اتفاقاتی را از قلم نمیندازد، خیلی زود به فکر توسعه این شخصیت جهانی و بادکردنش به بزرگی پرده نقره ای افتاد. و پیامد آن فیلم "بین" بود. ماجرائی دیگر از همان مستر بین، با این تفاوت که در آن دیگران بیشتر حرف میزدند و پیرنگ داستان کمی بزرگ تر از حد متعارف یک قسمت از سریال تلویزیونی وی بود. فیلم بقدر برادر تلویزیونی اش خنداند و نسبتا خوب فروخت، اما نتیجه آنقدر چشمگیر نبود که بلافاصله بفکر ساختن دنباله اش بیفتند. پس به فراموشی سپرده شد.
ده سال بعد، مستربین به تعطیلات رفت...
ج. در تعطیلات اما، سازندگان، مذبوحانه تلاش میکنند مستربین را به سطحی بالاتر سوق داده و از آن تجربه ای جدید خلق کنند. غافل از اینکه تمام مزایا و همه قدرت این شخصیت از بلاهت، سادگی، و عدم وابستگی به سطوح عمیقتر نشات گرفته، و با این تغییرات عملا خلع سلاح خواهد گردید. مستربین در تعطیلات، همان احمق همیشگی ست، با این تفاوت که اینبار، مثلا، مدعی نقد جشنواره کن! است...
نکته آزاردهنده دیگر در مورد تعطیلات این است که، شوخی های فیلم بطرز عجیبی، کپی های دست چندم و تکراری قدیمی سریال تلویزیونی وی هستند! که اتفاقا باعث شده خندیدن به آنها کار بسیار سختی باشد. مثلا: هنگام ورود به اتوبوس بلیط از دست وی افتاده و حضرتش برای بیست دقیقه از فیلم، به تعقیب بلیط کذایی خواهد پرداخت.. --کپی برابر اصل یکی از قسمت ها که برای زمان حتی کوتاه تری به تعقیب توپ گلف میپردازد و اتفاقا به مراتب خنده دار تر از این یکیست--
از دیگر موارد نچسب فیلم، چسباندن شخصیت پسربچه به انتهای دم مستربین است. در تعطیلات آقای لوبیا، وی نیمی از فیلم را در کنار کودک اعصاب خوردکنی میگذراند که هم چیزی برای گفتن ندارد، و هم یکدستی داستان! را برهم زده است.
همینطور افزودن شخصیت زن هنرپیشه، --که تمام فیلم فرانسه صحبت نموده، و بعد از تماشای اخبار ناگهان مثل بلبل انگلیسی چه چه میزند!!-- نه فقط باعث ایجاد تعادل در داستان نشده، که همه معادلات پیشین را برهم میریزد...
استفاده از تصاویر دوربین مستربین هم تکنیک بسیاری نازل و بی خاصیتی از کاردرآمده و باعث شده کار سبک یک بام و دو هوائی پیدا کند...
بهتر است از فقدان منطق و احمقانه بودن رویدادها چیزی ننویسم که تا همینجا اشک در چشمانم حلقه زده...
بدرود مستربین، بدرود...
پینوشت: ترجیح میدادم نقد بهتری بنویسم، لیکن ساختار فیلم آنقدر متزلزل و ضعیف است که گمان میکنم همین چند سطر الکن هم از سرش زیاد باشد.