Norouz Film Marathon

ماراتن فیلم نوروز

الف. نخست اینکه سال نو مبارک. و اما قضیه ماراتن!، تاریخ تجربه "سینما"یی صاحب این قلم -یا شاید بهتر است عرض کنم: صاحب این کیبورد!- را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد: قبل از این بلاگ! و بعد از آن. در طول سالها تماشاگر حرفه ای سینما بودن، اینجانب سعادت شرکت در تورنمنت و "ماراتن" های بیشماری را پیدا کرده و در بسیاری از آن ها حرف هایی برای گفتن داشته ام، لیکن، هیچ وقت فرصتی برای ثبت و ضبط اتفاقات پیش نیامده و جملگی در خاطره ها محو شدند. در دوره مدون -بعد از بلاگ- اما، قصد دارم یادداشت هائی هرچند مختصر در مورد آنچه در این رویدادها میگذرد بنویسم. باشد که آیندگان رشادت های مرا به خاطر بیاورند!.

اما ماراتن فیلم چیست؟ واقعیتش را بخواهید، این هم یکی از اصطلاحات اریژینال -به عبارت دیگر: من در آوردی- بنده است، و به بازه های نامشخص زمانی اطلاق میشود که در آن تعداد قابل توجهی فیلم، بصورت "بدون توقف"، و یا حداکثر بعد از استراحت های کوتاه، باتفاق فرد یا افرادی تماشا میشود!.
چطور میشود در ماراتن های فیلم شرکت کرد؟ الف. با شرکت در جشنواره های فیلم. ب. با در اختیار داشتن تعدادی دی.وی.دی ج. در اختیار داشتن دستگاه شیطان -ماهپاره- د. موارد "ب" و "ج". شخصا سابقه شرکت در جشنواره های بین المللی "داخلی" را داشته ام. اما به علت فشار روحی ناشی از تماشای مکرر فیلم های مزخرف و بی سر و ته، با داستان های کشکی و به اتفاق از صافی سانسور گذشته، به هیچ وجه آن را توصیه نمیکنم. آنچه امروزه در جریان ماراتن های بین المللی توصیه میشود، مورد "د" است. و ترجیحا تعدادی "پایه" مسلط به زبان های بیگانه، فلسفه ادیان، و فیزیک کوانتوم...!!
نکته: در اختیار داشتن ویدئو پروژکتور از مستحبات هر ماراتنی ست، لیکن برای عزیزان بی بضاعت توصیه نمیشود.

ب.
نخستین دوره ماراتن در تاریخ مدون نگارنده -متاسفانه- بدون حضور هیچ یک از پایه های ثابت، و به تنهائی برگزار شد. در ادامه مروری خواهیم داشت، بر یادداشت های این دوره:



Marnie

الف. مارنی دختر جوانی ست که با دزدی روزگار میگذراند. روش کار او اینگونه است که ابتدا در شرکتی مشغول بکار شده، پس از جلب اعتماد اطرافیان با فراق بال به آنجا دستبرد زده و برای همیشه ناپدید میشود. او اینبار شرکت بزرگ راتلند را نشانه گرفته است. صاحب متمول شرکت، مارک راتلند، که از قضا جوان خوش برو روئی هم هست، پی به هویت مارنی برده، اما، همزمان در دام عشق او گرفتار میشود، پس تمام تلاشش را برای نجات مارنی بکار میبندد و...
ب. تقریبا همه میدانند که آب من و آلفرد هیچکاک هیچ وقت به یک جوی نریخته! و هیچ وقت از فیلم هایش لذت نبرده ام. از شما چه پنهان برای گرفتن دی.وی.دی "مارین" -فیلم جدید جان سینا و رابرت پاتریک- رفته بودم، که فروشنده اشتباها "مارنی" را -در قاب مارین!- به بنده قالب فرمودند. بنده هم پس از پی بردن به ماجرا چاره ای جز تماشا نداشتم، داشتم؟
ج. از شوخی گذشته مارنی تجربه لذت بخشی بود. و در این دوره قحطی فیلم های قابل اعتنا باعث آشتی بنده با جناب هیچکاک شد. -خدا میداند چند سال دیگر وقت لازم است تا من با سرگئی آیزنشتاین آشتی کنم!- این فیلم ثابت میکند چگونه یک استاد مسلط به ابزار سینما حتی با دستمایه ای نه چندان قابل توجه، میتواند فیلمی استخوان دار و باور پذیر ارائه کند. فیلم یک سورپریز دیگر هم دارد و آن شون کانری ست. دیدن کانری در اوج جوانی لااقل برای من که سال هاست از علاقمندان پروپاقرصش هستم بسیار لذت بخش بود.
د. فیلم خالی از ایراد نیست، لیکن، باید توجه داشت که حتی چهل سال پس از تولیدش همچنان تازه و قابل تماشاست، و از این بابت باید به هیچکاک تبریک گفت!

***

Cop Land

الف. فیلم راجع به جماعتی از پلیس های فاسد است، که در یک شهرک حومه نیویورک محل امنی برای خود ایجاد کرده اند. اداره مفاسد داخلی علیرغم تلاش های پی در پی، قانونا قادر به ورود به آن منطقه نیست. از این رو دست به دامن کلانتر محلی آنجا می شوند. وی که از پوسیدگی رفقایش بی اطلاع است ابتدا از زیرکار شانه خالی میکند، اما پس از روشن شدن حقیقت مقابل افرادی قرار میگیرد که زمانی آنها را میپرستیده.
ب.
نخستین بار، سرزمین پلیس ها را قریب به ده سال پیش دیدم. حقیقتش، آن موقع چندان نظرم را جلب نکرد. اما، تجربه دوباره این فیلم نه چندان کولاک در سومین دهه زندگی، چیز دیگری بود. در یادداشت فیلم راکی اشاره کرده بودم: با راکی -نخستین فیلم- بسیاری معتقد بودند رابرت دنیروی جدیدی متولد شده است-تیزر فیلم هم همین ادعا را میکرد-، در حالیکه وی با بازی در فیلم های نازل صرفا تجاری در بلند مدت خلاف این موضوع را ثابت کرد. در سرزمین پلیس ها، برای نخستین بار استالون و دنیرو را مقابل هم میبینیم، و جالب اینجا که استالون در قالب صحنه ها -یی که دنیرو هم در آن حضور دارد- بسیار قوی تر از وی ظاهر میشود. یا لااقل ثابت میکند چیزی از او کم ندارد. به زعم من، استالون هنرپیشه خوبی ست و هرچه میگذرد بهتر هم میشود -مثلا: نگاه کنید به کارتر را بگیرید یا اصلا همین راکی بالبوا-. در مقابل دنیرو، اگرچه بدون تردید هنرپیشه قدری ست و حرف های زیادی برای گفتن دارد، اما یقینا آن بتی که بسیارانی به پرستشش مشغولند هم نیست...
ج. داستان به نظر خیلی محکم تر از نمونه های امروزی میرسد. بازی ها عالی اند و تعدد ستاره های بیشمار چشم را کور میکند! سیلوستر استالون، رابرت دنیرو، هاروی کایتل، ری لیوتا، رابرت پاتریک، پیتر برگ و... گدشته از فیلم های تارانتینو، کمتر فیلمی بخاطر دارم که توانسته چنین تکخال هایی را یکجا جمع کند.
د. در مجموع فیلم زیبائی ست و از تماشای آن حظ وافر می برم. بخصوص آن قضیه سوت کشیدن گوش استالون خیلی فوق العاده از آب درآمده بود.
خلاصه اینکه، دیدن آن را قویا توصیه میکنم.


***

Gone in 60 Seconds

الف. ممفیس، شهروند سربراهی ست که دزدیدن اتومبیل -لطفا بخاطر داشته باشید: من با بکار بردن کلمه "ماشین" بجای اتومبیل مشکل دارم- را کنار گذاشته است و کسب و کار آبرومندی دارد. اما بزودی در میابد برای نجات جان برادرش از دست عده ای تبهکار تنها یک راه پیش رو دارد: دزدیدن پنجاه اتومبیل مشخص -از بین لیستی از گرانقیمت ترین اتومبیل ها-، آنهم ظرف یک شب...!
ب. این فیلم سال دوهزار اکران شد. سروصدای زیادی کرد و بیش از یکصد میلیون دلار -تنها در امریکای شمالی- فروخت. راستش را بخواهید، آن موقع، "ما را هم گرفت!". این بود که وقتی "ام.بی.سی" پخشش کرد، مقاومتی از خودم نشان نداده و تا آخرش را تماشا کردم!
ج. از نکات جالب فیلم اینکه: گویا برای روش های سرقت اتومبیل ها، گروه تهیه کننده با دنیای زیر زمینی تبهکاران ارتباط برقرار کرده بودند! و نقل به مزمون از نیکلاس کیج: آن ها هم با دست و دلبازی هرچی میخواستیم بهمان یاد دادند... خلاصه اینکه همه روش های دزدی در این فیلم واقعی ست...
د. اگر اهل هیجان هستید، بد نیست نگاهی به این فیلم بیندازید. صحنه های تعقیب و گریز دیدنی از کار درآمده اند و عملا همه چیز فیلم "میزان" است. گذشته از نیکلاس کیج و رابرت دووال، حضور آنجلینا جولی به فیلم گرمای خاصی! بخشیده...

پ.ن: متاسفانه به پیام بازرگانی بین فیلم عادت ندارم! ولی انگار خیلی هم بد نیست. میتوان آن را نوعی "پاز" اجباری برای ریختن چای قلمداد کرد!

***

A Perfect Murder

الف. خانم متاهل، و در عین حال جوان و زیبائی، دلباخته نقاشی جوان و یک لاقبا میشود، غافل از اینکه جوان شیادی بیش نیست که قصد دارد با بدست آوردن دل او تیغش بزند. این در حالیست که همسر بی گناه این خانم، از ماجرا سردرآورده و اتفاقا قصد دارد از موقعیت بدست آمده نهایت استفاده را برده و به کار و کاسبی ورشکسته اش رونقی بدهد. وی بموقع مچ جوانک را گرفته و با تهدید و ارعاب او را در مقابل مبلغی، وادار به قتل همسرش میکند، تا به این ترتیب ثروت خانوادگی خانم را صاحب شود. جوانک، که حالا میداند روی معدن طلا خوابیده، بسیار زرنگ تر از آنچه باید از آب در میاید و با جمع آوری مدرک سعی میکند شوهر را تهدید و بدینوسیله از سر راه بردارد...
ب. این فیلم را ندیده بودم. عجیب که از دستم در رفته بود. خاطرم هست یکبار، نسخه وی.اچ.اس آن بدستم رسید. اما انقدر کیفیت افتضاحی داشت که از خیر دیدنش گذشتم. این دی.وی.دی عجب نعمتی ست خداوکیلی، از من بپرسید به اندازه اختراع الکتریسیته برای نوع بشر ارزش داشته! انشاءا.. زنده باشیم و دوران بلوری و اچ.دی را هم ببینیم
ج. همان طور که از خلاصه داستان برمیاید داستان پیچ های متعددی دارد، که اتفاقا به زیبائی چیده شده اند. بازی های فیلم محشر هستند: مایکل داگلاس به زیبائی تمام قاتل خونسرد و شیک پوشی را جان میبخشد که حواسش به همه جوانب هست اما، لزوما برنده نیست...
اینروزها، اوضاع فیلمنامه ها بدجوری خراب شده است! شخصیت های فیلم ها را طوری طراحی میکنند که برای پیشبرد خط داستان کذائی دست به هر حماقتی بزنند و بدینوسیله اعصاب بیننده را بجوند. این فیلم اما، از جنس دیگری ست: شخصیت های این فیلم -حتی المقدور- منطقی عمل میکنند و تمام سعیشان را برای پیش برد اهداف بکار میبندند، موضوع اینجاست که دست هم را بموقع میخوانند و پیوسته جوابی در آستین دارند. از این بابت، "یک قتل کامل" حکم تعطیلات! را برای من داشت. فیلمی که با اعصاب راحت از تماشایش لذت بردم. بماند که پایانش را میتوانستند قدری محکم تر بسازند!
د. اگر به داستان های جنائی علاقمندید، یا از به چالش کشیده شدن پیش فرض هایتان لذت میبرید، این فیلم برای شماست. ضمنا، میتوانید هرکول پوآرو را هم دوباره در نقش یک کارآگاه -این بار پلیس- زیارت کنید.

***

Everyone's Hero

الف. ماجرا در امریکای دهه سی اتفاق می افتد، در اوج رکود اقتصادی و البته در اوج محبوبیت بیس بال!، نیویورک یانکیز در صدر جدول و مترصد بردن جام قهرمانی ست، صاحب باشگاه شیکاگو از این وضع راضی نیست و حاضر است برای شکست دادن یانکی ها دست به هر کاری بزند. وی یکی از بازیکنان تشنه شهرتش را مامور میکند تا چوب بیسبال معروف ستاره یانکی ها را بدزدد... یانکی اروین، پسر ده ساله ایست که متوجه دزدی میشود و از آنجائیکه کسی به حرفش گوش نمیدهد تصمیم میگیرد، به هر قیمتی شده، شخصا چوب کذائی را پس گرفته و به یانکی ها برگرداند. وی برای اینکار سفری جاده ای را آغاز میکند. یک توپ بیس بال، در این سفر با او همراه میشود و ...
ب. این فیلم تئوری جالبی را ثابت میکند: هنوز میتوان فیلمی ساخت که از فرط تکراری بودن کلیشه ها، نخ نما، و در عین حال دیدنی باشد! "همه قهرمانند"، حاصل رعایت نعل به نعل فرمول های امتحان پس داده هالیوود است. و اگر سبک بصری اش ترکیبی از انیمیشن سه بعدی با کارهای سنتی نبود، براحتی میشد آن را با کارتون های سی چهل سال پیش دیزنی اشتباه گرفت. بهرتقدیر "همه قهرمان هستند"، فیلم متوسطی ست که برای سنین پائین تر جذاب، و برای بزرگترها ارزش یکبار دیدن را دارد.



***

Tenacious D

الف. جی.بی به عشق راک اند رول، از خانه فرار کرده و به لس آنجلس میرود. آنجا با یک نوازنده دوره گرد "کی.جی"، آشنا میشود و باتفاق گروه کذائی "تنیشوس دی" را تشکیل میدهند، بلکه تاجی بشوند بر سر موسیقی راک اند رول! اما یک جای کار میلنگد، و استقبال آنگونه که باید نیست. آنها بدنبال راه حل پی میبرند که راز موفقیت بزرگان راک اند رول، در اختیار داشتن "پیک" جادوئی به نام "سرنوشت" است. این پیک که در حقیقت قسمتی از دندان شیطان! است، اکنون در موزه راک اند رول نگهداری میشود. پس عزج را جزم کرده و سفری برای بدست آوردنش آغاز میکنند...
ب. یک اتوبیوگرافی، اتفاقا پارودیک، که از شما چه پنهان موزیکال هم هست. خبر داشتیم که جک بلک مشغول ساخت فیلمی با مضمون زندگی نامه خودش است، ولی هرچه فکر میکنم: پیش بینی چنین فیلمی جدا غیر ممکن بود.
تنیشوس دی، عملا فاقد هرگونه چارچوبی ست. داستان هیچ سر و تهی ندارد و تنها یک بازه کوتاه از عمر دو ساده لوح -اتفاقا خیلی معروف- را به تصویر میکشد که هدفی احمقانه را از مسیری عوضی دنبال میکنند. اما، در عین حال، باید اعتراف کرد که بدجوری میخنداند. همینطور باید انصاف داد که بعضی آهنگ های فیلم جدا زیبا ار کار درآمده اند.
ج. اگر دو ساعت وقت اضافه دارید. اگر بدنبال فیلمی میگردید که با مغز خاموش، حتی راحت تر بتوانید درکش کنید. این فیلم برای شما ساخته شده. هیچ چیز را جدی نگیرید، به پشت دراز بکشید و به خزعبلاتی که از مقابلتان میگذرند لبخند بزنید!

پیک: ابزار نواختن گیتار

***

پینوشت:
الف. عکس بالا، تنها شرکت کننده ماراتن -یعنی خود بنده- را بعد از تماشای پنج شش فیلم، در حالیکه سعی میکند چشمانش را باز نگه دارد، نشان میدهد.
ب. تعداد فیلم ها بیش از اینها بود، که به دلیل کمبود وقت موفق به نوشتن راجع به همه آنها نشدم... اگر فرصت شد، این پست را با فیلم های دیگر بروز خواهم کرد.
ج. ماراتن فیلم نوروز، پس از یک تنفس کوتاه همچنان به کار خود ادامه خواهد داد!
د. بدینوسیله از پایه های همیشگی ماراتن ها بخصوص "مامف" قدردانی نموده و امیدوار است در دوره های بعد حضور چشمگیرشان را شاهد باشیم! -گرچه بعید بنظر میرسد-
ه. بدینوسیله از عزیزان زحمت کش در مجموعه "ام.بی.سی" عربستان، که موجبات تماشای برخی آثار این مجموعه را فراهم آوردند، تشکر میکنم!
و. ماراتن در تاریخ پنجم فروردین به کار خود خاتمه داد. برم یک کمی بخوابم.