Movie Moments #02


کی آدامز (دایان کیتون)، مایکل کورلئونه (ال پاچینو) را مخاطب قرار میدهد:
- هیچ وقت بهم نگفته بودی با جانی فانتانه رابطه خانوادگی دارین
- اوه آره، راستش پدرم برای پیشرفت شغلی بهش خیلی کمک کرده
- جدی؟ چطور مگه؟
- بزار به این آهنگ زیبا گوش کنیم...
- کی بعد از اینکه لحظاتی آهنگ جانی را گوش میکند: لطفا مایکل، بهم بگو دیگه...
- اوایلی که جانی کارش رو شروع کرد، مجبور شده بود با یه کله گنده قرارداد انحصاری ببنده، و خب بعد از اینکه وضعش بهتر شد میخواست یه جوری از شر قرارداد خلاص شه... پدر رفت و با اون کله گنده صحبت کرد و ازش خواست در مقابل ده هزار دلار قراردادش رو با جانی لغو کنه ولی مرتیکه قبول نکرد. این شد که فردای اون روز --ایندفعه-- با "لوکا برازی" دوباره رفت سراغش، یک ساعت بعد، بنده خدا در ازای هزار دلار! قرارداد رو ملغی کرد!
- اوه، اما چطوری این کار رو کرد؟
- پدر بهش پیشنهادی داد که طرف نمیتونست قبول نکنه!
- چه پیشنهادی!!؟
- هوم... "لوکا برازی" لوله تفنگ رو گذاشت رو شقیقش! و پدر بهش اطمینان داد تا زمانی که یا امضا! و یا مغزش روی قرارداد نباشه اونجا رو ترک نخواهد کرد!
- ...!!

پینوشت:
- از رفقایی که بوسیله ایمیل و پیغام احوال پرسیدند ممنونم. بروز نشدن وبلاگ در یک هفته گذشته بخاطر گرفتاری و کثرت مشغله بوده و سعی خواهم کرد در روزهای آتی مجددا به روال معمول بروز رسانی برگردم.
- یکی پرسیده بود قضیه این دیالوگ ها از چه قرار است: شاید برای شما هم پیش آمده باشد که حین تماشای یک اثر، به لحظاتی بیادماندنی برخورده باشید. بی مناسبت ندیدم برای افزایش تنوع اینجا هم که شده، گاهی از این لحظات یادی کنیم.